Sunday, December 11, 2011

آرمان های خودمان را به گذشته منتقل نکنیم


افسانه های ایران باستان و ساختارهای اساطیری ایران و رابطه آنها با فرهنگ قرن بیست و یکم ایران مدتی است ذهن مرا مشغول کرده و این فکر را بهرام بیضایی با کتاب ریشه یابی دخت کهن و کتاب قدیمی ترش  سه بر خوانی (خصوصا  نمایش آرش آن) به جان من افکند. همین جا انتقاد کوچکی هم می کنم و میگویم کاش انتشارات روشنگران بر آن کتاب اولی فهرست اعلامی هم گذاشته بود که از ملزومات کتابهای علمی برخوردار باشد. اولین بار آن روایات معروف احمد شاملو از داستان ضحاک و کاوه را که خلاف فردوسی گفته  در سه بر خوانی دیدم. 
گویا بر طبق این روایت ضحاک حرمی درست کرده بود و <<زنان>>  و <<گاوان>> را می دزدید و می دانیم که این دو  اصل اساسی تمدنهای قدیم بودند چون گاوان منبع اصلی غذا و زنان منشا حیات نو بودند. بنابر این مهمترین چیزی که یک قبیله را می توانست فلج کند، عدم وجود زنان و گاوان بود. و خود داستان ضحاک که تحول یافته یک داستان هندوایرانی است. از همین جا می بینیم که پایه اوستا گویی همیشه زمینی بوده  و نسبت به زمانه اش از افکار خرافی ادیان ابراهیمی بدور است. البته از بعضی نکات آن نباید غافل شد مثلا گرشاسب در اوستا نکوهش می شود چون با یک پری رابطه داشته است.در مورد کسان دیگری هم که با پری ارتباط داشتند، گفته اند که سرانجامِ شومی داشته اند.شاید این درباره بهرام چوبین هم صادق باشد. بهرام چوبین هم گرچه به دست ترکی کشته می شود.
 اما به هر سو، ارتباط با پری برای او هم نتایج شوم و نامطلوبی دارد.یا اگر به افسانه داسه ها نگاه کنیم باز می بینیم داسه ها هم  در ریگ ودا، اوستا و  بعد عهد عتیق که داستانهای متحول شده خدایان اساطیر طبیعت هستند، <<داسه ها>> هم که بر آمده از این اساطیرند در اوستا و ریگ ودا بسیار ناسزا میشنوند. وقتی کسی می خواست بسیار از دیگری  بد بگویند می گفت: فلانی بدتر از <<داسه ها>> است.  
 باز اگر به شاهنامه باز گردیم میبینیم داستان جنگ سهراب و گردآفرید داستان جنگ پهلوان و پری است و گردآفرید از پری ها است.
داستان رستم و سهراب را هم اگر نگاه کنیم سرشار از نشانه شناسی های خدایان عهد باستان و مقابل دوران تکخدایی است. رستم در کلمه به معنی شاخه ای از رود است و سهراب به معنی آب سرخ است و مادر سهراب تهمینه از تهم یا همان تخم (به فتح ت و م) که به معنای دانه است. و این داستان طبیعت است که در فصل طغیان رود اصلی سرخ میشود. و رستم را هم میبینیم که میرود پیش تهمینه و از او صاحب فرزند میشود.   
تعزیه هم که از دیگر روایتی است که اگر نشانه شناسی کنیم می بینیم اساسا داستانی است درباره آب و نه به کربلا ربطی دارد نه به امام حسین، بلکه ریشه در افسانه های کهن ایرانی دارد. و نیک می دانیم که تعزیه مطلقا مورد تایید آقایان علما نیست. و هرگز حکم به حلال بودن آن نداده اند.  بهرام بیضایی که از سال ۱۳۳۷ و قبل از جریانات خمینی بسیار درباره تعزیه تحقیق کرده و نوشته نمایشنامه هایی به نام شمر و میرنوروزی هم  نوشته بوده که در تلویزیون ایران هر دو را گم کردند. و سناریو روز واقعه هم بر آمده از همین علاقه او است. ) بیضایی در نوشته های متعددش درباره تعزیه نشان داده که جنبه نمایشی این داستان ربط اندکی به دین و مسائل مذهبی شیعه دارد. 
با شناخت این داستانها و افسانه می توانیم بهتر خودمان را بشناسیم و بعد می توانیم نگاه کنیم این افسانه ها چگونه در جامعه امروز ما به همان صورت خرافی گذشته تکرار می شوند. 

No comments: